انسانِ عاشق تشنه ی دیدار حق و حقیقت است، اما دنیای مادی و وابستگی ها مانع دید او می شود. هر چه ما به این دنیا بیشتر دل بسته باشیم دیواری محکم تر بین ما و حقیقت پدیدار می شود که برداشتن آن به این آسانی ها نیست. از طرفی هر چه زمان می گذرد دیوار بلند تر و محکم تر و ما ناتوان تر می شویم. حتی هر کدام از بد خویی های ما خشتی است بر این دیوار ... در این ابیات ، مولانا حکایت تشنه لبی را بازگو می کند که پشت دیواری گرفتار آمده و طرف دیگر دیوار جوی آبی روان است. تشنه لب، کلوخی از دیوار می کند و به آن سوی دیوار می اندازد و از صدای افتادن کلوخ در آب خشنود است. آب بانگ می زند که این چه کاری است آخر ؟!؟!؟ و مرد میگوید انداختن کلوخ در آب دو فایده دارد: اول اینکه منِ تشنه لب حتی همین صدای آب هم برایم شادی آفرین است که می شنوم. دوم اینکه، هر چه کلوخی را می کنم و به درون آب می اندازم این دیوار سست تر و کوتاه تر می شود و من به تو نزدیک تر. مولانا در اینجا به "سجده " اشاره می کند. سر تعظیم فرود آوردن در برابر خداوند هم مانند همین کندن خشت از دیوار و تلاش برای وصول به حق است. بر آب حیات وقتی می توانی سجده کنی که این دیوار تن، رو به خرابی گذارد( اشاره به علایق مادی و دنیوی). هر که بر حق عاشق تر و تشنه تر است، کلوخ های بزرگتری از دیوار را زودتر می کند و دیوار را تخریب می کند. او از بانگ آب، مستِ مست است و دیگران چیزی جز صدای ظاهری آب را نمی شنوند. در اینجا مولانا به نکته ی جالبی اشاره می کند: تا جوان هستی می توانی این دیوار را خراب کنی وگرنه وقتی به دوران پیری و فرتوتی رسیدی دیگر کندن خشت از دیوار به این راحتی امکان پذیر نیست. هم تو پیر و فرتوت شدی و هم اخلاقیات بد تو ریشه در تو دوانده و محکم تر شده و دیگر رهایی از آنها به این راحتی میسر نیست! پس بجنبید که راه طولانی و زمان اندک است ... کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب بر لب جو بوده دیواری بلند بر سر دیوار تشنهٔ دردمند مانعش از آب آن دیوار بود از پی آب، او چو ماهی زار بود ناگهان انداخت او خشتی در آب بانگ آب آمد به گوشش چون خطاب چون خطاب یار شیرین لذیذ مست کرد آن بانگ آبش چون نبیذ از صفای بانگ آب آن ممتحَن گشت خشتانداز، از آنجا خشتکَن آب میزد بانگ یعنی: هی! تو را فایده چه زین زدن خشتی مرا؟ تشنه گفت: آبا! مرا دو فایدهست من ازین صنعت ندارم هیچ دست فایدهٔ اول سماع بانگ آب کو بود مر تشنگان را چون رباب ... فایدهٔ دیگر، که هر خشتی کزین بر کنم آیم سوی ماء مَعین ( آب خوشگوار ) کز کمی خشت، دیوار بلند پستتر گردد بهر دفعه که کند پستی دیوار قربی میشود فصل او درمان وصلی میبود سجده ، آمد کندن خشت لَزِب ( سخت و چسبان ) موجب قربی که واسجُد واقترب ( سجده کن و پیشتر بیا ) تا که این دیوار عالیگردنست مانع این سر فرود آوردنست سجده نتوان کرد بر آب حیات تا نیابم زین تن خاکی نجات بر سر دیوار هر کو تشنهتر زودتر بر میکند خشت و مَدَر (گِل) هر که عاشق تر بود بر بانگ آب او کلوخ زفتتر کَند از حجاب ( گران و ضخیم ) او ز بانگ آب ، پر مَی تا عُنُق ( کسی که زیاد شراب نوشیده ) نشنود بیگانه جز بانگ بُلُق ای خنک آن را که او ایام پیش مغتنم دارد گزارد وام خویش اندر آن ایام، کش قدرت بود صحت و زور دل و قوت بود وان جوانی همچو باغ سبز و تر میرساند بی دریغی بار و بر ... پیش از آن کایام پیری در رسد گردنت بندد به حَبل مِن مَسَد( طنابی از لیف خرما ) رفته نطق و طعم و دندانها ز کار روز بیگه ، لاشه لنگ و ره دراز کارگه ویران، عمل رفته ز ساز بیخ های خوی بد محکم شده قُوَّتِ بر کندنِ آن کم شده
با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.